- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بـیتـو چـه کـنـد مولا؟ یا فاطمة الزهرا افـتـاده عـلـی از پـا، یا فـاطـمة الزهـرا وقت است که از رحمت، دستی ز علی گیری افـتـاده ز پـا مـولا، یـا فـاطـمـة الـزهرا بعد از تو علی از پای افتاد و به غم خو کرد با خـانـهنـشـیـنـیهـا، یا فـاطـمة الزهرا چون محرم رازی نیست، با چاه سخن گوید تنهـاست عـلـی، تنهـا، یا فاطـمة الزهرا بر خرمن جان او، چون شعله شرر میزد میریخت چو آب اسما، یا فاطمة الزهرا هم وصف تو ناممکن، هم قدر تو نامعلوم هـم قـبـر تـو نـاپـیـدا، یا فاطـمة الزهـرا
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد، شد هر کجا شد حرف ازآن بانو، به نیکی یاد شد گردش تـسبـیح او افـلاک را تدبیر کرد از پـر سجـادهاش روحالـقدس ایجاد شد او که جای خود، گلوبندش اسیر آزاد کرد حُـر هم از یُـمن ادب بر نام او آزاد شد معـنی نـازک برای روضـهاش آوردهام وقت پروازش پرسـتـویی اسـیـر باد شد با پر زخمی دعاگـوی شب همسایه بود دست او روزیرسـان خـانـۀ صیـاد شد این در آتش گـرفـته نیز حـاجت میدهد این در آتش گـرفـته، پـنجـره فـولاد شد روضۀ مظلومه، بعد از رفتنش مکشوفه شد تا مصیبتخوان کوچه صورت مقداد شد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها ( طلیعه فاطمیه)
به همان کس که مَحرَم زهراست دل مـن غـرق مـاتــم زهــراسـت گـر مُـحـرّم عــزای زیـنـب بــود فـاطــمـیــه مُــحــرّم زهــراســت طـاق مـحـراب و گـنـبـد مـسـجـد یـــادگـــار قـــد خــم زهــراســت آن که در حـشـر هم نـمیخـشکـد کـوثـر اشـک نــمنــم زهــراسـت وآنـچـه شـرح غـمـش بود بـسیار زنــدگـی کـردن کـم زهــراســت وآن کلیدی که ره گشای علیست گـفـتـن اسـم اعـظـم زهـراست...
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شـمع جـمع آل طه بضـعه خـیر الـورى دختر شمس الضحا و همسر بدر الدّجى آفـتاب برج عـصمت گوهر درج شرف لیـلةالـقـدر وجـود و سـرّ و نامـوس خدا آن که بنشاندش به جاى خود امام الانبیاء وان که بُد آمینِ او شرط دعاى مصطفى مبدأ جسـمش بُد از اثـمار اشجار بهشت مـنـتهـاى روح پـاک او حــریـم کـبـریـا ز آدم و عیسى نبودش کفو و مانندى به دهر شد در اوصاف کمال او همتراز مرتضى در مدیحش عقل شد حیران و سرگردان چو دید هست مدّاحش خدا، وصف مقامش هلأتى پا ورم کرد از نماز و دست و بازو از جهاد سیـنه او شد سپـر در راه حـق روز بلا رفت از دار فـنا بشکـسته دل آزرده تن آن که بُـد آزردنـش ایـذاء خـتم الانـبـیاء گفت حـیدر در غـروب آفـتاب عـمر او تار شد دنـیا و روشن شد به تو دار بقاء دخـتر خـیر الورى و هـمسر فخـر بـشر علم مخزون، غیب مکنون در ضمیرش مستتَر لـیــلـهالـقـدر، نــزول کـل قــرآن مـبـیـن مطلـع الفجـر ظهـور مـنجـى دنیا و دین آســمـان یـازده خــورشـیـدِ تــابـان وجـود روشن از نور جمالش عالم غیب و شهود شمع جمع اهل بیت و نور چشم مصطفى مهجة قـلبى که آن دل بود قـلب ما سوى آیه تطهـیـر وصف عـصمت کـبراى او هـلأتى تفـسیرى از دنیا و از عقـباى او تا قیامت شد به او روشن چراغ عقل و دین منتـشر از او به دنیا نسل خیر المرسلین اندر آن روزى که وا نفـسا بگویند انـبیا شـیعـتى گـویان بیـایـد او به درگـاه خـدا مصحف او لوح محفوظ قضاء است و قدر در حـدیث لـوحِ او بـرنـامه اثـنى عـشر علم ما کان و یکون ثبت است اندر دفترش نى سلونى گفته در عالم کسى جز همسرش اوست مشکاة دو مصباحى که شد عرش برین زینت از آن دو، چراغ راه ربُّ العالمین میوه باغ وجودش حلم و جود مجتبى ست حاصل آن عمر کوتاهش شهید کربلاست زینب آن اسطوره صبر و شجاعت دخترش گوى سبقت برده در اسلام و ایمان مادرش دامنش جان جهان و یک جهان جان پرورید وه چه جانى که خداوند جهان او را خرید خون بهاى خون او شد ذات قـدّوس خدا گشت کشتى نجات خلق و مصباح الهدى منقطع شد وحى بعد از رحلت خیر الأنام لیک جبریل امین بنمود در کویش مقـام بود امین وحى دائم در صعود و در نزول تا گذارد مرحمى بر قلب مجـروح بتول دل شکسته بود و از هجر پدر بیمار بود پشت و پهلو هم شکسته از در و دیوار بود تسلیت میداد او را ذات پاک ذو الجلال تا بکاهد زان غم و آن رنج و آن درد و ملال عطر و بوى و رنگ و روى و خُلق و خَلق عقل کل ساطع و لامع بُد از آن بضعه ختم رسل زین سبب روحالقدس شد در حریم او مقیم تا در آن آئینه بیـند صاحب خُلق عـظـیم زین قفس چون مرغ روحش رو به رضوان پر کشید رفت جـبریل امین و از مدیـنه دل بریـد مرتضى آن قطب عالم لنگـر دنیا و دین عرش علم و روح ایمان و امیرالمؤمنین آنکه در تسلیم و صبرش عقل شد مبهوت و مات کرد در فقـدان این همسر تـمناى مـمات بود زهرا رکن آن رکن زمین و آسـمان رفت و ویران شد سر و سامان آن شاه جهان صورتى کو خَلق و خُلق عقل کل را مینمود گشت پنهان نیمه شب در خاک غم، امّا کبود
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
اول از نـور رخت آینه را حـیران کن هر چه خواهی پس از آن چهره ز ما پنهان کن نـتـوانـسـتم اگر بـوسـه به دستت بـزنم بـلـدم پات بـیُـفـتـم به من اطـمیـنان کن مــیـزبـان هــمـۀ خـلـق، ســر سـجــاده منِ محـتاجِ دعـا را به دعا مهـمان کن دم ز عشق تو زدم، بازدم از عشق دگر نَفْسِ یاغیِ نَفَسهای مرا همخـوان کن من که در راه رسیدن به تو پایم لنگ است تو قدم رنجه کن و فاصله را جبران کن روزیِّ گـریۀ ما قـطـع شـده بـیـکـاریم اسم رزّاق خـدا، آجـرمـان را نـان کن ای شمایی که خلائق اثر صنع شماست لطف کن قصر بدیهای مرا ویران کن شدهام مثـل کـشـاورز بـدون محـصول رحم بر مزرعهای که شده بیباران کن هر کجا صحـبت آزردن عـاشقها بود پشت در ماندن و فریاد مرا عنوان کن فعل تو واجب عـینی ست فـدایت بشوم صبح و شب مثل خودت چشم مرا گریان کن شـمر دسـتـور گرفت از پسر مـرجانه بر تنش اسب بتاز و بدنش عـریان کن
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سـوخـتم از هـجـر، آهـم را بخر حـسـرت عـمـر تـبـاهـم را بخـر گرچه در عصیان مرا هم دیدهای لااقـل شــرم نـگــاهــم را بـخـر گـیـرِ گـرگِ نـفـسِ خود افـتادهام الـتـمـاس قـعـر چــاهـم را بـخـر تو کمک کن پا شوم، خوردم زمین! بـار سـنـگـیـن گـنـاهـم را بـخـر صبر کردی، جرم من شد بیشتر پس به جـانت اشـتـبـاهم را بخر آنهـمـه سـرمـایـهام آتـش گـرفت بـاقـی انــبــار کــاهــم را بـخــر نـامـۀ اعـمـال مـن را پــاره کـن بـاز هـم روی سـیـاهـم را بـخـر دیـر شد سهـمـیۀ شـش گـوشـهام شـور و شـوق بارگـاهـم را بخر خواهـشاً با مـادرت زهـرا بگـو این رفـیـق نـیـمـه راهـم را بخر جان حیدر که دو دستش بسته شد هر دو دسـت بیپـنـاهـم را بخر کُـشـته ما را داغ بـازوی کـبـود فاطـمه در کـوچـههـا افـتاده بود
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صدایِ نالههای دَر میآید کیست مولا جان؟ نمیدانم ولی انگار مُحتاج است، زهرا جان برایِ نان، فقیران اینچنین در را نمیکوبند مگر آنها که میخواهند بِستانند از ما جان حسین از بُغض میسوزد به زینب چشم میدوزد چه میخواهند از جانت چه میخواهند بابا جان کسی فریاد میزد: آیت حق را بسوزانید که میگیریم امروز از تو یا بیعت علی یا جان و کوثر پشتِ در میجوشد و آرام میگوید: به ولله از علی چیزی نمیخواهید الّا جان هلا ای فتنۀ سوزان، همیشه آتش افروزان بترسید از زمانی که رِسد بر رویِ لبها جان جهنّم سیرتان از جنّت الاعلی چه میخواهید منم خیرالنِسا زهرا، منم ختم الرُسل را جان چه غم از اینکه بنشانید غم را پایِ چشمانم فدایِ هَل اتی کوثر، فدایِ عشق حتّی جان در و دیوار تَب کردند آتش از خجالت سوخت به فریادم برس آئینه را کشتند اَسما جان صدا انگار میسوزد؛ کنارِ یار میسوزد به خانه آشکارا دل، به کوچه آشکارا جان برای اشکِ زهرا میشود حیدر لبالب بُغض برای دردِ حیدر میشود زهرا سراپا جان حمایت کرد بینِ خانه از حقِّ علی الحق حمایت میکند در کوچه از جانِ علی با جان اطاعت از ولایت بهترین آموزۀ زهراست علی لب تر کند؛ زهرا: به رویِ چشم” آقا جان“
: امتیاز
|
ذکر مصائب غصب فدک و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
تا خورد با غصبِ فدک مادر به دیوار با گریه حک شد سورۀ کوثر به دیوار با بـیحـیـایـی بر سـر زهـرا تـشر زد جـبـریل میزد آه بـال و پـر به دیـوار روی زمـیـن افـتـاد تـا کـه گـوشــواره با گریه عالم تکیه زد مضطر به دیوار لعـنت بـر آن دسـتـانِ هـیـزم آوری که هر لحـظه میزد آتشی دیگر به دیوار سر را عـلی شرمـنده میانداخت پائین میرفت بـالا شعـلـهها از در به دیوار شد بیـشـتر از پیـش هر چه درد پهـلـو نزدیک میشد بیـشـتر بسـتر به دیوار » عجّل وفاتی» شد اجابت تا حسیـنش زل زد شبانه با دو چـشم تر به دیـوار تـابـوت را میساخـت پنـهـانی و کمکم چون تکیه میزد گوشهای دختر به دیوار در خـانه تیـغِ ذوالفـقـارش میکـشید آه در کوچه میشد خیره تا حیدر به دیوار!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
رسم تـازه در جهـان بر پـا شده دسـتبـوس دخـتـری بـابـا شـده بر خودش نازد زمین که چند وقت مـیـزبـان ایـن دُر یـکـــتــا شـده بـین زنهای بـزرگ این جـهان یک زن اما حضرت زهرا شده شاهد عـزّ و وقار و عـصـمتـش چــشـمهـای مــرد نـابـیـنـا شــده کـیـست آنـکـه پـرتـو سجـادهاش قـــبــلــه گـاه عــالـــم والا شــده خانهاش آنجاست که دست فقـیر قـبل از آنکه در زند در وا شده مـهـر او فــردا نـجـاتـم مـیدهـد چـشـم تا بـرهـم زنی فـردا شـده
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها با امیرالمؤمنین علیهالسلام
صـدای آمـدنـت بـهـتـریـن تـرانـۀ مـن فـدای در زدنت ای چـراغ خـانـۀ مـن شکـسـتهبالِ تو پـرواز میکند، امروز خودش برای تو در باز میکند امروز غریب کـوچـۀ کـیـنه، سلام حـیدر من به جای اهل مـدیـنـه، سلام حـیـدر من کـدام شـانه کـشـیده است بارِ درد مرا کسی عـلـیک نـگـفـته سـلامِ مـردِ مرا به رغـم این همه اندوه ناشمرده؛ علی خلاصه غم نخوری، فاطمه نمرده؛ علی نگو که حال و هوای دلت بهاری نیست ببین که بسترم امروز لالهکاری نیست رسیده سُـرخی گـل روی شاخۀ زردم ببین به خاطر تو پیرهن عوض کردم تَرَک تَرَک، همگی را شِمُردهام حیدر شـبـیـه آیــنـۀ سـنـگ خـوردهام حـیـدر من و شکـسـتگـی دنـدهها و گریه و آه ببـین، برای تو نـان پـخـتهایم، بسمالله! بیا وُ فکر نکن بر غلافِ آن شمـشـیر تو را به بازوی آسیبدیده، لقمه بگیر اگرچه آه گـلـو را به گـریه بـخـشـیـدم اگرچه این دم آخـر، نشـسـته خـوابیدم اگر لگد به پرم ضربه زد، فدای پرت اگر دری به سرم ضربه زد، فدای سرت سه ماه آخر زهرای تو چه زود گذشت سه ماه آخر زهـرای تو کـبـود گذشت عـقـاب لانۀ من، بال و پر به قـربانت هزار محسن من، پشت در، به قربانت عبور سـیـنـۀ خود را مـسـیـرِ آه نکـن بـیـا بـه چـوبـۀ گـهـوارهاش نگـاه نکن نسیم چادر خود را به فرش خانه زدم خودم به مـوی سر زینب تو شانه زدم به پای هر نخ آن صبح و شام سوختهام بـرای تـشـنـهلـب تو، لـبـاس دوخـتهام غروب عصر دهم، قـتـلگاه، آه حسین میان آن همه سرنیزه، بیپـناه، حـسین نــوای الـعـطـش او بـه گـوش مـیآیـد صـدای بـد دهـنـی چکـمهپـوش میآید
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آنطرف لشگر خونخوار خدا رحم کند اینطرف مصحف ایـثار خدا رحم کند با لگد زد به در سوخته با بغض علی فاطمه خـورد به دیـوار خدا رحم کند دست بسته پـدرِخاک گـلش را میدید وسـط مـعـرکه این بار خـدا رحم کند غنچه پرپر شد و شد برگ گل یاس کبود لالـه روئـیـد ز مسـمار خـدا رحم کند بیحـیایی بنگر که از اثر ضرب لگد دیـدۀ آیــنـه شـد تـار خــدا رحـم کـنـد شد بـنا پـایـه یک ظـلـم به اولاد نـبـی میشود فاجـعه تکـرار خـدا رحم کند میشود شاهد مظلومی زهـرا و علی کشته از زهـر شرربار خدا رحم کند وای از آن لحظه که زینب ز بلندی میدید چکـمه شـمر و لب یار خـدا رحم کند سر بر نیـزه، اسیـری، سـفـر شام بلا زینب و کـوچه و بازار خدا رحم کند
: امتیاز
|
ذکرمصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها (مدح و مرثیه)
با طلوعت عرش را غَرق تَحَیُّر میکنی ماهبانـو! نان ظلمت را تو آجـر میکـنی آسـمـان دلـدادۀ راز و نـیـازت مـیشـود تو در آغـوش خدیجه مثل حور افتادهای مادر پیـغـمـبـری گـرچه پیـمـبـرزادهای روز محشر تکتک ما را صدا خواهی نمود ای که با لطفت بیابان غرق باران میشود خاک خشک یثرب از عطرت گلستان میشود روح ایــمــانـی تـجـلـیِّ خـدایـی مــادرم مــادر آئــیــنــههـا ای مـادر اهـل کـسـا بـانـی آرامـشِ پــیــغـمـبــر اهـل کــســا آیـنـهدار امــیــر الــمـؤمـنـیـنِ پــنـج تـن یا کریم بام احـمد جـلد بام فـاطـمه است بَضْعَهُ مِنِّ محـمد در مـقـام فـاطمه است آیـۀ تـطـهـیـر هم با او مـطـهـر میشود ای که افلاک است خانُم، مُستجیر نانِ تو میشـود آزاد، هرکس شد اسیـر نـان تو چون که دستت را به وقت پخت نان بوسیده است تو گُـل نـیـلـوفـر هِـجـده بـهـار حـیـدری تو چـراغ روشن شـبهای تـار حیدری حرز مولا در میان کارزارش نام توست آفـتـاب عـشق را تا بـیکـران تـاباندهای در دل غمها علی را باز هم خـنداندهای آه! گـفـتم چـادرت، داغ دل مـا تـازه شد راه را تا بست، یاسی رنگ نیلوفر گرفت چـشـمزخـم دشـمـنِ آل عـبا آخـر گرفت خاک عالم بر سر من، معجرش خاکی شده آه! آئینه چرا سنگی محک میزد تو را؟ بشکند دستی که در کوچه کتک میزد تو را چشم تو تار است، راه خانه را گم کردهای
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین
آنکه تـابـید رخـش در شب یلدای علی کیست جز فاطمه نوریّۀ شبهای علی هـمه بر پـاش مـیافـتـنـد پـیـمـبرها هم ولی افـتـاد خود فـاطـمه بـر پـای عـلی بارها گفت پیمبر که علی جان من است و شده فـاطـمه هم جـان گـوارای عـلی زن نـبـیـنـش! بخدا ظرفـیـتـش را دارد که به میدان بزند جنگ کند جای علی هرچه گفتهست علی بود علی بود علی نیست بر لـوح دلـش غیر تـولای عـلی ما گدایـان عـلی ریزهخـور فـاطـمـهایم جان فدای کرمت حضرت زهرای علی! حکم لـولاک خدا بود که فهـمـاند به ما اوست تنـهـا سـبب خـلـقت دنـیای علی این دوسه مـاه چه آمـد به سر بانـو که بسـته شد بر رخ او راه تـمـاشای علی یک در سوخته و یک زن سیلی خورده ما بـمـیـریم برای غـم عـظـمای عـلـی
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
باز هم امن یجیبِ طفل مضطر شد بلند نافـله خـواندی نشـسـته آه حیدر شد بلند باز هم از خواب، امشب مثل هر شب فاطمه مجتبی با وای مادر، وای مادر شد بلند چشم بر هم زد علی و دید شد نقشِ بر آب دلخوشیهایش همه، آتش که از در شد بلند بر زمین افـتادنت اصلا تمـاشـایی نـبود ای کسی که پیش پای تو پیـمبر شد بلند از مـسـلمـانیِ ایـنـهـا و غـریـبـیّ عـلـی داد و بیـداد یـهـودیهای خـیـبر شد بلند آه ای هم صحبت روح الامین، من را ببخش پیش چشمم بر سرت فریاد کافر شد بلند جان به لب گردید علی اما هزاران بار شکر بـاز هـم از مـأذنـه الله اکـبـر شـد بـلـنـد از گلویت آب خوش پائین نرفته باز هم های هایت یاد این مظلومِ بیسر شد بلند فاطمه میبیـنمت روز دهم وقتی حسین نالۀ هل من معینش زیر خـنجر شد بلند
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها (مدح و مرثیه)
چنان که قصد میسازند از الفاظ، معنا را خدا از آفرینش قصد کرده، خلقِ زهرا را چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟! خدایا! فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را بلی آن فاطمه که خلق عاجز مانده از درکش که در اسمش خِرد حیران و گُم کرده مُسمّا را ز اشکش، آدم و نوح اند غرق نوحه و گریه مسیر اشکهایش بُرد با خود هفت دریا را دلیلش شرم از شرمِ علی بوده اگر زهرا میان شـعـلههـا تنهـا صدا زد نامِ بابا را نمیدانم که سیلی با رُخش؛ اصلا چه میگویم؟! که حتی گل اذیت میکند آن روی حورا را کنار بسترش با گریه میگفـتند اطفالش: به دامن گیر مـادرجان سرِ آشفـتۀ ما را گره وا میکند از کار شیعه، گریه بر مادر مگـیر از ما خـدایـا روضۀ اُمّ ابیـهـا را
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها (مدح و مرثیه)
به وقت شور سحر در کنار دفترِ شعر شمیـم یاس و اقـاقی گرفته در برِ شعر »تـوان واژه کجـا و مدیـحـه گـفـتـن او به جز بهار رخش در جهان بهاری نیست جز او به صفحه این عالم اعتباری نیست همان کسی که ز دستان او سبـو گیریم زنی که شرم و حیا نقـطۀ عـفافـش بود خـدا تـجـلّی محـراب اعـتـکـافـش بـود همان زنی که به وقت کرم شبیه خداست ندارد عـالـم امکـان به شـأن او غـزلی همان کـسی که ندارد شـبـیه و یا بدلی صفای عطربهشت از شمیم چادر اوست نـدیـده عـالـم گـیـتـی شـبـیه و مانـندش نـبـوده حـبل مـتـین جـز نخ گـلـوبندش اگر به غـیر مـحـمـد که نـور آخر بود و قـدر و مـنـزلـتـش ازهمه فـراتـر بود صفا و پاکی دل در عیار هر ظرف است دوباره عشق وجنون در دلم مجسّم شد بسـاط گـریـۀ چـشـمـانـمان فـراهـم شد میان سـیـنۀ عـشـاق او حـرم کم نیست اگـر اراده کــنـد کــائـنــات مـیلــرزد به زیر بار غـمش محـکـمات میلرزد در آن شلوغی محشر که اوج واهمه است منی که شـور غـمش میبرد به تاراجم شـبـیـه قــطـرۀ افـتــاده بـیـن امــواجـم به زیر سایه و لطف و دعای زهرا نیست زمان خـشـکی نـیـل و نـبـود گـندم بود زمان قـحـط بـصیرت برای مـردم بود خزان به گل زد و در بین خانه پرپر شد دوباره زخم حـسد بین سینهها گل کرد بهـای غـیـرت و مـردانگی تنـزل کرد ضریح جـسـم عـزیـز نـبی مشـبّک شد سـپـاه ابرهه از روی نعـش در رد شد بـدون ذرّهای احـساسِ از خطر رد شد کسی که ضربت تیغش به بیکران میرفت علی که شهرۀ آفاق و شمس دهرش بود علی که خشم خدا در ازای قهرش بود دلیل حکـم ولایت سـقـیفـه بودن نیست درسـت اول کـوچه شـکـسـتـه بازویی چه کوچهای که از آن مانده چشم کم سویی زمین و چـادر خـاکی و زخـم ابـرویی چه کوچهای که زبان وا کند به بدگویی از آن دمی که به دست علی طناب افتاد چه مادری که شقایق به روی تن دارد چه دختری که به دل کوهی از محن دارد گریز روضه شد و کـربلا و عـاشورا زمان غـسل شـقـایق رسـیـده آخر شب تـمام بغـض عـلـی آمد از گـلـو بر لب هنوز روضۀ تـشت و سر به نی مانده شعـار مکـتب زهـرا شعار بیداریست و نـسل مـلـتمان از تـبار بـیداریست اگرچه مکتب زهرا غرور ایرانیست
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( مدح و مرثیه )
تنها نمیماند علی وقتی که زهرا هست پهلوی او هم بشکند؛ زخمی است، اما هست سرباز مولا میشود وقتی علی تنهاست زهراست حیدر، ای جماعت! مرتضی زهراست وقتی که مسجد در دل لات و هبل شد گم بتخانه با مسجد چه فرقی میکند مردم! منبر بدون مرتضی چوب است و جز این نیست بیمرتضی هرجا که باشی حرفی از دین نیست مـردم! فـدک ارثـیـۀ قـانـونی زهـراست آیا غلاف و تازیانه اجر ذی القرباست؟! زهرای مجروح علی آن روز غوغا کرد دست علی را فاطمه با خطبهاش وا کرد حیدر به زهرا گفت؛ ما بی هم چه میکردیم؟! زهـرا بیا با هم به سـمت خانه برگردیم میدانـم از بـس درد داری نـاتـوانی تو امـا عـزیـزم بـا عـلـی بـایـد بـمـانـی تو با من بیا این روزها غوغاست در خانه زهرا به زینب فکر کن تنهاست در خانه همپای حیدر! دست در دست علی بگذار حالا که اذیت میشوی کم کم قدم بردار هم صحبت تنهائیم! تا خانه راهی نیست باید بمانی، بیتو حـیدر را پناهی نیست من بیتو بغضم، گریهام، فریاد خاموشم بایـد بمـانی بـار غـم بـرداری از دوشـم زهرا چرا هی دست را بر گونه میگیری زهرا بگو از مرتضی یت رو نمیگیری الجّار ثم الدار میخواندی تو قبل از این حالا چـرا عجّـل وفـاتی میکـنی تلـقـین هر شب دعایت میکنم، با من بمانی کاش زهرا بمان، شبها تو سقای حـسینم باش
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای که خـیال رفـتن از این خانه داری بعـد تو زیـنب مـینـمـایـد خـانـهداری نه سال با تو زندگی چیز کـمی نیست بعـد تو من مـیمـانـم و دل بیقـراری بعد تو من میمـانم و یک شهر دشمن اصلاً تو جای من خودت طاقت میآری از گـریههای هر شبت خرده گـرفـتـند حـتـی درون خــانـهات بـیاخــتـیـاری چـشـم تـمـاشـای تـو را حـتـی نـدارنـد با اینکه تو با هـیـچکـس کاری نداری پهلوی مجروحت شده باعث که شبها تـا صـبـح بـیـن بـسـتـرت لالـه بکاری دیـگـر خـبـر دارنـد حـتـی بـچـههـایت با پلکهای خـسـتهات شب زنـدهداری پـا مـیشـوی بـا زحـمـت بـسـیـار امـا دیدم که دسـتت را به پهـلـو میگذاری شد کار من زانـو بـغـل کردن ولی تو کاری نداری جز همین لحظه شماری بعـد تو زیـنب مـینـمـایـد خـانـهداری ای آنکه میل رفـتن از این خانه داری
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از خجالت تا ابد پیشانی حـیدر تر است مرگ، بعد از تو برای مرد تو شیرینتر است رفـتـی ای اُمِّ ابـیـهــای نـبـی امــا بـدان مرتضی هم مثل زینب بعد از این بیمادر است چشم میدوزد به در هرکس عزیرش میرود من ولی میسوزم از اینکه نگاهم بر در است ای وجـودت سـاحلِ امن دل طـوفـانیام کشتی غم های حیدر بعد تو بیلنگر است فضه هم دارد از اینجا میرود، حق میدهم زندگی، در خانۀ بیفاطمه زجرآور است تو تـمـام قـوت زانـوی من بـودی بـبـین اینکه افتاده است از پا پهلوان خیبر است هرکه میافتد زمین با ذکر من پا میشود چاره بیچارگان است اینکه حالا مضطر است خستهام دختر عمو حرفی بزن چیزی بگو این غریبی که سر قبرت نشسته حیدر است خانه من که نشد، این قـبر خاکی لااقـل خـانه امـنی برای دخـتر پیـغـمـبر است محسنم را هم بغل کن جای من زهرای من بر دلم مانده است داغ غنچهای که پرپر است
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
اینجا، در این خانه قـنوت آغاز میشد مـــرغ دعـــا آرام در پــرواز مـیشـد همسایهها هم فیض خود را میگرفتند وقـتـی نـمـاز فــاطــمـه آغـاز مـیشـد موی حسن روی حسین و دست زینب با دست زهرا صبح تا شب ناز میشد جـبـریـل؛ پـیـغـمـبر؛ عـلی؛ میآمدند و این در فـقـط با دست زهرا باز میشد سِـرّ خـداونـد است و جـبرائـیل، آنقدر میمـانـد تـا از مـحـرمـان راز میشـد بیـمار را درمـان، یهـودی را مسلمان در خـانـه زهـرا فـقـط اعـجـاز میشد او جای خود، تفسیر قرآن مینوشته است هرکس فقط با فـضّهاش دمساز میشد
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
خانهای بود مدینه که به دلها جا داشت ظاهرش کاگلی و باطن خوشسیما داشت پدر خانه که قرآن همه در مدحت اوست پهلوان بود و سری بین همه سرها داشت
: امتیاز
|